در معارفه این رمان آمده است: نوشتهِ تازه ترین تاثییر محمدباقر رضایی، درمورد پسر نوجوانی است که ناچار شده برای مرگ پدرش و فقری که به آن دچارند، درس را رها کند و به دستور مادرش شغل پدر را ادامه دهد.
پدر او تا لحظه مرگش هر روز از بیابانهای جاده ورامین گنجشگ میگرفت، در قفس میانداخت، آنها را به خیابان امامزاده عبدالله میبرد و دلِ مردم را میسوزاند تا ناچار شوند با پرداخت مبلغی، علتِ آزادی یکی از پرندهها شوند.
پسر نوجوان ابتدا راضی به ادامه دادنِ شغل پدر نمیبشود، اما سرانجام هنگامی از اشکار کردنِ کار دیگر نومید شد، تن به همان کار میدهد و در این کار، با پشتِ پردههای شگفت و غریبِ مشاغل گوناگون و روابط مردم در زندگی و جامعه آشنا میبشود.
نقط اوجِ ماجراهای او وقتی است که یکی از گداهای راسته دستفروشها که مردِ شیادی است که خود را به کوری زده تا دلِ مردم را زیاد تر بسوزانَد، به او نظر عجیبی میدهد.
پیشنهادش این است که او با مادرش سخن بگویید کند تا اجازه دهد دختر نوجوانشان هر روز در روبه روِ دریافتِ مبلغ قابل توجهی، دست او را بگیرد و با هم به گدایی بروند.
منظور پنهانیاش هم قبل از باورپذیریِ کوریاش نزد مردم، با آن که متاهل است، مَحرم شدن با دختر است.
مادر با آن که در چنبره نیاز مالی اسیر است، به شدت با این کار مخالفت میکند، اما یک دفعه…!
رمان «قفسی» روی هم رفته در رده آثاری که به صدمهشناسیِ مهاجرت از روستا به شهر و ماجراهای کودکانِ کار و اتفاق کودک همسری میپردازند، قرار میگیرد.
محمدباقر رضایی تا به حال ۱۶ کتاب شامل مجموعه داستان، نقد ادبی و پژوهش رسانهای انتشار کرده و برخی آثار او با نام مستعار «باقر رجبعلی» به چاپ رسیده است.
منبع