[ad_1]
به گزارش دلچسب
در دنیای بازیهای ویدیویی، هیچ چیزی به اندازه اضافه کردن یک توپ دیگر به بالای بدنه آن، یک تانک با یک توپ بزرگ را بهبود نمیبخشد. چه یک تانک جنگی خیالی Leman Russ، چه M3 Lee تاریخی در یک بازی واقع گرایانه تر همانند Steel Panthers، سخت است رد کنیم که دو شلیک بهتر از یک شلیک نیست. اما در حالی که اکثر تانک ها مسلسل هایی دارند که مکمل توپ های مهم شان می باشند، توانایی تاریخی نشان داده است که داشتن چندین توپ (سلاح هایی که گلوله هایی با قطر ۲۰ میلی متر یا بزرگتر شلیک می کنند) دارای کاستی های عمده ای است.
اما این مانع از تلاش مهندسان برای انجام این چنین کاری نشده است. در واقع، در سال ۱۹۱۶، اولین تانکی که داخل میدان نبرد شد، تانک لوزی شکل Mark I ساخت بریتانیا می بود. این تانک به دو توپ دریایی ۶ پوندی (۵۷ میلیمتری) Hotchkiss در سکوی بیرون زده چرخان کناری تجهیزمی بود و با سه مسلسل Vickers در پیکربندی «مذکر» (male) تحکیم می شد (در نسخه «مونث» این تانک تنها از مسلسل منفعت گیری شده می بود).
Mark I محصول تصمیم کمیته محرمانه لندشیپ بریتانیا می بود که نخست وزیر آینده وینستون چرچیل را نیز شامل می شد. این کمیته بعداً به کمیته تامین تانک تحول نام داد، اما نام مهم این کمیته و منشأ آن در نیروی دریایی سلطنتی به مقصد آن اشاره می کرد که ساخت یک «زره پوش زمینی» ۱۰۰۰ یا ۳۰۰ تنی با چندین برجک می بود. در نهایت، محدودیتهای مهندسی این کمیته را ناچار کرد تا به Mark I با وزن تنها ۳۱ تن راضی شود، که به سختی میتوانست به شدت زیاد کند ۶ کیلومتر در ساعت در جاده دست یابد.
با وجود انقلابی بودن این تانک، پیکربندی Mark I – و جانشینان و رقبایی همانند Mark IV بریتانیایی، Schneider CA فرانسوی و A7V آلمانی – همه انها یک مشکل مشترک داشتند: عدم توانایی داشتن توپ هایی نصب شده روی بدنه که نمی توانستند همزمان به سمت یک مقصد نشانه بروند. به این علت، این تانک کوچک و سبک ۶.۵ تنی FT-17 فرانسوی -که به تشکیل زیاد رسید- می بود، که با برجک توپ کاملاً چرخشی خود به الگوی تقریباً همه تانک هایی تبدیل شده که سپس از آن طراحی و ساخته شدند.

با این حال، مهندسان بین جنگ های جهانی بی وقفه تلاش کردند تا «تانک های فوق سنگین» بزرگ با برجک های توپ متعدد بسازند. زیاد تر آنها، همانند نمونه اولیه Vickers A1E1 Independent، تانک سنگین Type 95 ژاپن و Char 2C غول پیکر و ۷۶ تنی ساخت فرانسه، دارای یک برجک توپ بودند که توسط برجک های مسلسل کوچکتری حمایتمی شد.

با این حال، تنها تانک چند توپی که در میدان نبرد وجود یافت، تانک غول پیکر ۵۰ تنی T-35 ساخت اتحاد جماهیر شوروی می بود. خدمه ۱۰ نفره این تانک، یک برجک مرکزی کاملاً چرخان با هویتزر ۷۶ میلیمتری کم شدت، دو برجک با توپهای ضدتانک ۴۵ میلیمتری با شدت بالا (که ربعهای ۹۰ درجه ناموافق را پوشش میداد) و دو برجک مسلسل کوچک دیگر کار میکردند.

با این حال، سطح بزرگ T-35 نگه داری زره متراکم در کناره های ماشین بدون افزایش وزن بیشتر از حد را دشوار می کرد. در حالی که ۱۰ دستگاه دستگاه از ۶۱ دستگاه T-35 ساخته شده، ۴ تن زره اضافی را دریافت کردند، این نوشته تنها پاشنه آشیل واقعی این طراحی را بدتر کرد – ترکیبی از وزن سنگین و موتورهای کم توان. هنگامی که ارتش سرخ در ژوئن ۱۹۴۱، ۴۸ دستگاه از تانک های تا این مدت عملیاتی T-35 را در ضدحمله علیه نیروهای متهاجم و در حال پیشروی آلمان نازی به کار گرفت، ۳۸ دستگاه از آن ها در این عملیات به علت خرابی، گیر کردن، و (در دو مورد) سقوط از روی پل ها از دست رفتند. در نبرد برودی، T-35 های باقی مانده موفق شدند قبل از عقب رانده شدن توسط آتش ضد تانک، پیاده نظام زیاد آلمان و بمب افکن های شیرجه زن Stuka، با نیروهای آلمانی در وربا، اوکراین دچار شوند و برای زمان کوتاهی آنها را به عقب برانند.

روسیه این چنین تانکهای کوچکتر اما زره پوشتر T-100 و SMK را آزمایش کرد – هر دو دارای یک برجک ۷۶ میلیمتری بودند که به طور پشت سر هم با یک برجک ۴۵ میلیمتری جفت می شد. تانک SMK که با دعوا به خط مستحکم مانرهیم، فنلاند در سال ۱۹۴۰ تست شد، در تاثییر برخورد با یک مین از حرکت باز ماند. T-100 بهتر عمل کرد و از ۱۴ شلیک توپخانه ضد تانک جان سالم به در برد. اما به جای آن، ارتش سرخ تصمیم گرفت تانک های سنگین تک برجکی KV-1 را بسازد.
تانک هایی با توپ هایی مستقر روی بدنه و برجک
یک پیکربندی موفقتر چند توپی شامل ترکیب یک توپ ضدتانک روی برجک کوچک تر با یک توپ بزرگتر ۷۵ یا ۷۶ میلیمتری روی بدنه می بود. تانک سنگین Char B1 bis ساخت فرانسه، تانک M3 Grant/Lee ایالات متحده و Churchill Mark 1 بریتانیایی همه انها از این ساختار برخوردار بودند.
طراحی این تانک ها تا حدی پیروزی آمیز می بود، چون در اغاز جنگ جهانی دوم توپ های تانکی ۷۵ میلی متری با شدت متوسط غیرمعمول بودند – اما در برابر تانک ها و پیاده نظام زیاد مؤثر بودند. تانک های Churchill و Char B1 bis هر دو به شدت زره پوش بودند – صفحه زره ۶۰ میلی متری بدنه تانک دوم تقریباً در روبه رو شلیک اکثر تانک های آلمانی در نبرد سال ۱۹۴۰ فرانسه غیرقابل نفوذ می بود.

در حالی که ۴۰۰ دستگاه تانک Char B1 bis در سال ۱۹۴۰ ضربات سنگینی را در چندین نوبت به زره پوش ها و پیاده نظام آلمان داخل کرد، تحرک ضعیف، تعمیر و نگهداری نامناسب و تدارکات سوخت، و عدم حمایتپیاده نظام و توپخانه مانع از آن شد که آنها از موج تهاجم آلمان جلوگیری کنند. به همین ترتیب، تفنگ ۷۵ میلیمتری تانک M3 در نیمه اول سال ۱۹۴۲ به نیروهای بریتانیایی در شمال آفریقا یک هماورد موقت در برابر پانزرهای رومل را داد.
در قیاس، هویتزر بدنه ۳ اینچی (۷۶ میلی متری) تانک Churchill Mark I محدود به گلوله های دودزا و ضد نفر می بود و ماموریت های ضد تانک را به توپ ۴۰ میلی متری ضد تانک ۲ پوندی برجک واگذار می کرد. این (و توپ ۳۷ میلیمتری تانک M3) هر دو برای نقش ضدتانک خود در اواسط جنگ جهانی دوم ضعیف بودند. اگرچه نزدیک به ۳۰۳ دستگاه تانک چرچیل مارک ۱ نبرد در شمال آفریقا و عملیات آبی خاکی فاجعه بار دیپ شرکت داشتند، ۵۳۰۰ دستگاه تانک مارک چرچیل بعدی، هویتزر بدنه را کنار گذاشتند.

اگرچه هر سه این تانک ها تا آخر جنگ جهانی دوم در خط دوم سرویس باقی ماندند، مفهوم توپ مستقر روی بدنه دوام نیاورد. انجام چند کار همزمان توسط خدمه تانک برای مقصد گیری، شلیک و بارگیری مجدد چندین توپ، شدت شلیک را به مقدار قابل توجهی افت می داد. میدان آتش محدود موقعیت آنها زیاد تر الزام چرخاندن کل تانک می بود و آنها را ناتوان از شلیک از پشت پوشش (وضعیتی که در آن فقط برجک تانک پیداست) می کرد. حتی مسلسلهای «کمان» مستقر روی بدنه که در تانکهای جنگ جهانی دوم رایج بودند، بعد از جنگ کم کم کنار گذاشته شدند.

در واقع، تانک های M3 و چرچیل مارک ۱ وسیله هایی موقت در زمان انتظار برای تشکیل برجکهایی با قطر بزرگتر بودند که از توپ های ۵۷ یا ۷۵ میلیمتری حمایتمیکردند. در واقع، تقریباً هر تانک متوسط جنگی موفق در اواسط تا اواخر جنگ – همانند M4 Sherman، Panther، Cromwell و T-34 – از یک توپ برجک ۵۷ یا ۷۵ میلی متری با شدت متوسط یا بالا منفعت گیری می کرد.
ساید بای ساید: توپ های تانک کواکسیال
با این حال، یک پیکربندی چند توپی دیگر شامل نصب یک توپ هم محور سبک تر در کنار توپ مهم روی برجک، جانشین یا تکمیل کردن مسلسل کواکسیال استاندارد می بود. این بدان معنی می بود که توپ اضافی دارای قوس شلیک ۳۶۰ درجه کامل اسلحه مهم می بود، اما این گزینه را در درگیری با اهداف جداگانه از دست می داد. توپ های برجک در کنار هم در پنج تانک سنگین ۲۶ تنی کند و با زره نازک Neubaufahrzeug آلمانی بین سال های ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ به کار رفتند. سه دستگاه از این تانک ها که عمدتاً برای اهداف تبلیغاتی منفعت گیری می شدند، در تهاجم آلمان به نروژ در سال ۱۹۴۰ مورد منفعت گیری مختصری در جنگ قرار گرفتند و عملکردهای متغیری داشتند تا این که در نهایت اسقاط شدند.

آلمان بعداً یک توپ ۱۲۸ میلیمتری را با یک توپ ۷۵ میلیمتری کواکسیال در دو تانک فوقسنگین ۲۰۷ تنی و ۱۲۳ تنی نمونه اولیه E100 خود جفت کرد. Centurion Mark I بریتانیا دارای یک توپ ضدهوایی ۲۰ میلی متری پولستن هم محور می بود، اگرچه این توپ در نسخه های بعدی به شدت حذف شد. تانکهای سری AMX-30B فرانسه در دهه ۱۹۷۰ با توپهای ۲۰ میلیمتری کواکسیال M693 F2 خود بادوام تر بودند، که هر کدام توان تا ۴۰ درجه حرکت عمودی برای مقابله با هلیکوپترها را داشتند، تجهیزشدند.

اما با اهمیت ترین ماشین زرهی معاصر که دارای توپ های کواکسیال است تانک نیست. برجک روی خودروی نفربر زرهی BMP-3 روسیه از یک توپ ۳۰ میلی متری ۲A42 با یک توپ ۱۰۰ میلی متری خان دار ۲A70 با شدت کم و مسلح به گلوله های ضد نفر و چند موشک ضد تانک منفعت گیری می کند. تسلیحات ترسناک BMP-3 که تا این مدت در حال تشکیل است در هواپیمای جنگی هوابرد BMD-4 روسیه و ZBD-04 چینی نیز کپی شده است، اما تقلیدهای غربی را در پی نداشته است.

در حالی که زره پوش BMP-3 هم چنان در حال تشکیل است، تا ژوئن ۲۰۲۴، روسیه بیشتر از ۴۸۰ دستگاه از این زره پوش با زره نازک خود را از دست داده است و جانشینان پیشنهادی آن، به گمان زیادً توپ ثانویه ۲A70 آن را برای حفاظت بهتر کنار می گذارند. غیر از خودروهای توپ دار ضد هوایی، که زیاد تر از چندین توپ خودکار کوچک منفعت گیری می کنند، چندین نوع دیگر از مطرح های خودروهای زرهی از مفهوم توپ های چندگانه بزرگ منفعت گیری کرده اند.

به گفتن مثال، روسیه دو نمونه اولیه توپخانه خودکششی ۲S35 Koalitsya با دو توپ را آزمایش کرد که یک شاسی تانک T-80 را با دو هویتزر ۱۵۲ میلیمتری لوله بلند ۲A86 که بر روی یکدیگر در یک برجک بزرگ و بدون سرنشین قرار می گرفتند، را با هم ترکیب می کرد. اگرچه انگارً میتوانست ۱۶ گلوله در دقیقه شلیک کند، اما این توپخانه در سال ۲۰۱۰ به سود طراحی متفاوت تک لولهای با همین نام کنار گذاشته شد.
زره پوش ضد تانک شگفت M50 ONTOS متعلق به نیروهای تفنگدار دریایی ایالات متحده دارای یک برجک می بود که بر روی آن ۶ توپ ۱۰۶ میلی متری M40A1 نصب شده می بود – تا حدی به این علت که هیچ راهی برای مسلح کردن مجدد ایمن آنها در بحبوحه نبرد وجود نداشت. اگرچه ONTOS سه تانک سبک را در جنگ داخلی دومینیکن نابود کرد، اما بعد از آن در جنگ ویتنام (به اختصاصی در نبرد شهری هیو) نقش یک سلاح ضد نفر را ایفا کرد.

در دهه ۱۹۷۰ ، آلمان نیز ناوشکنهای زره پوش های ضد تانک بدون برجک VT1-1 و ۱-۲ را آزمایش کرد که تجهیزبه دو توپ ۱۰۵ یا ۱۲۰ میلیمتری مستقر شده روی بدنه بودند. اینها برای شلیک کردن در وقتی طراحی شده بودند که زره پوش به طور زیگزاگ به سمت نیروهای دشمن حرکت می کرد. اما تست ها نشان داد که تانکهای Leopard 2 حداقل به همان اندازه مؤثر می باشند.

برجک روی برجک و توپ های خودکار؟
رنسانس جاری تانکهای چند توپی ( یقیناً، اکنون کاملاً مثالهای اولیه می باشند) به تکامل مسلسل سنگین مستقر روی برجک مربوط میشود. این سلاح طبق معمولً ۱۲.۷ میلیمتری، مکملی برای مسلسل کواکسیال تانک در برابر اهداف نرم و خودروهای زرهی سبک است، اما عمدتاً برای دفاع هوایی – به اختصاصی در برابر هلیکوپترهای ضد تانک در دهههای ۱۹۷۰-۱۹۶۰ در نظر گرفته شده بودند.
با این حال، مسلسلهای سنگین روی برجک که به طور دستی به کار گرفته می شدند، فرمانده تانک را ملزم میکرد که دریچه خود را باز کند و خود را در معرض آتش دشمن قرار دهد – یک ریسک زیاد تر مرگبار، بهاختصاصی در نبردهای شهری از فاصله نزدیک. یک راه حل برای این معضل منفعت گیری از سلاح های کنترل از راه دور (با نام های اختصاری RCWS، ROWS، یا RWS) می بود که با منفعت گیری از فیدهای ویدئویی نوری با کیفیت بالا انجام می شد. اگرچه آلمان برای اولین بار مسلسل های کنترل از راه دور را روی توپ های تهاجمی Sturmgeschutz III و IV در طول جنگ جهانی دوم مستقر کرد، RCWS ها تا دهه ۲۰۰۰ که تانک ها به طور فزاینده ای برای مقابله با شورش در مناطق شهری مورد منفعت گیری قرار می گرفتند، منفعت گیری گسترده اشکار نکردند.

یکی از موارد قابل ذکر، سیستم M153 CROWS II ساخت Kongsberg به تجهیزات استاندارد تعداد بسیاری از تانکهای آبرامز از جمله نسخه های M1A2 SEP(V)2، SEP(V)3 و TUSK تبدیل شد. این توپ تثبیت شده ژیروسکوپی می تواند مسلسل های ۵.۵۶، ۷.۶۲ و ۱۲.۷ میلی متری یا نارنجک انداز خودکار ۴۰ میلی متری را حمل کند، می تواند ۲۰ درجه پایین آمده و تا ۶۰ درجه بالا برود و از طریق دوربین مقصد گیری می شود.
با این حال، کوششهای اولیه برای تشکیل تانکهای جنگی مهم با توپهای خودکار بالای برجک ناموفق بوده است. به گفتن مثال، تانک MBT70 آمریکایی-آلمانی برای منفعت گیری از یک توپ خودکار ۲۰ میلی متری Rh-202 کنترل از راه دور با ۶۶۰ گلوله در یک “کپسول” جمع شونده در بالای برجک سمت چپ در نظر گرفته شده می بود.

تلاش های ناموفق فرد دیگر نیز صورت گرفت. نمونه دیگر تنها دستگاه T-72M2 ساخت اسلواکی متعلق به دهه ۱۹۹۰ با یک توپ ۳۰ میلی متری ۲A42 است. و در سال ۲۰۱۱، شرکت ترکیه ای StandartBio با L3Harris همکاری کرد تا یک “تانک جنگی مهم مقرون به صرفه” (با نام مستعار M60AMBT یا L3 Destroyer) را طراحی کند که ناموفق می بود. تانک قدیمی M60 پاتون بازسازی شده آن ها با یک توپ ۱۲۰ میلی متری M256 بزرگتر و یک مسلسل زنجیری ۲۵ میلی متری LW25 با ۳۰۰ گلوله، زره قفسی تازه برجک و یک موتور ۱۲۰۰ اسب بخاری ۶۶ درصد قوی تر از موتور تانک مهم تکمیل می شد.

اما اکنون، تانکها، سنسورها و رایانهها برای بهبود اتوماتیک سازی شناسایی، رهگیری و ردیابی اهداف و بکارگیری توپ مهم برای شلیک به آنها تکامل یافتهاند. علاوه بر این، فرماندهان تانک دوربین های قابل چرخش مستقلی به نام نمایشگر حرارتی جدا گانه فرمانده (CITV) دریافت کرده اند که قابلیت شناسایی تانک را دو برابر میکند و امکان در اختیار قرار دادن سریع چندین مقصد را از طریق حالت درگیری «شکارچی-قاتل» به توپچی میدهد.
بلوغ حالت درگیری خودکار شکارچی-قاتل و سلاحهای کنترل از راه دور با حرکت ۳۶۰ درجه، ترقی سلاح روی برجک را به یک توپ خودکار با برد و قوت اصابت زیاد تر و با پتانسیل درگیری جدا گانه با اهداف هوایی یا زمینی با برچسبگذاری شده توسط فرمانده تانک جدا گانه از توپ مهم ممکن می سازد.

توپهای خودکار کوچکتر نمی توانند به زره جلویی تانک های مهم نبرد نفوذ کنند، اما ضربات متعدد امکان پذیر دوربین های بیرونی را از کار بیندازند و دید خدمه را کور و به گمان زیادً آن ها را وحشت زده کنند. دلنشینتر این که یک توپ خودکار روی برجک میتواند حسگرها را در کنار رادارها و حسگرهای نوری سیستمهای حفاظت فعال خودکار (APS) که برای شناسایی موشکها، گلوله ها یا پهپادهای نزدیک شونده طراحی شدهاند ادغام کند و بهطور خودکار آنها را ساقط نماید. احتمالا APS ها حتی بتوانند از توپ های خودکار منفعت گیری کنند تا برخی از پهپادها، موشک ها و موشک های رهگیر را در برد طویل تر، قبل از ورود به فاصله مختصر تر مهمات ضد کشتار سخت APS، ساقط نمایند.
اکنون، شرکت آلمانی KNDS سه تانک با توپهای خودکار روی برجک – Leopard 2 A-RC3.0، Leclerc Evolution و ADT-140 – را اراعه کرده، در حالی که جنرال داینامیکس تانک قابل قیاس AbramsX را نظر داده است. زمان نشان خواهد داد که آیا ارتش ها از این مفاهیم تازه منفعت گیری می کنند یا خیر. شکاکان امکان پذیر استدلال کنند که استقرار تانک های جنگی مهم به علت وزن، هزینه و پیچیدگی بیشتر از حدشان به قدر کافی دشوار هست و افزودن توپ های خودکار هر سه این مشکلات را بدتر می کند.
از نظر دیگر، طرفداران اصرار دارند که برجکهای بدون سرنشین تازه و خدمه کمتر علتکاهش وزن و قابل تخصیص برای توپهای ثانویه و حسگرهای اضافی خواهند شد. منتقدان این چنین دلواپس می باشند که سلاحهای برجکی کنترل از راه دور و حسگرهای نوری که به آنها وابسته می باشند امکان پذیر به راحتی توسط سلاحهای غیر ضد تانک همانند مسلسلهای سنگین، توپهای خودکار کالیبر کوچک و تکتیراندازان با تفنگهای ضد مواد صدمه ببینند. اما اکنون، حسگرهای بهبودیافته، اتوماسیون بهتر، و نیاز مبرم به دفاع ضد هواپیماهای بدون سرنشین، طراحی تانکهای چند توپی را به خط مقدم طراحی پیشرفته زره پوش ها باز گردانده است- همانطور که یک قرن پیش می بود.
دسته بندی مطالب
[ad_2]