اشعار آیینی درپی فرارسیدن رحلت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها_دلچسب

به گزارش دلچسب



به گزارش خبرگزاری موج، به مناسبت فرا رسیدن سالروز رحلت شهادت گونه حضرت معصومه سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور منفعت گیری ذاکرین اهل بیت انتشار می کند

محمد غفاری:

“همانند ذره از خورشید می‌گیرم صفاتم را

و قطره‌قطره از حوض حرم آب حیاتم را

گذشتم از خیابان ارم تا صحن آیینه

که من در آستانش دیده‌ام راه نجاتم را

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ها درباره انتخابات، سیاست، اقتصاد، ورزشی، حوادث، فرهنگ وهنر و گردشگری و سلامتی را در وب سایت خبری دلچسب بخوانید.

و دارم یادگاری از رواق هر شبستانش

کمیل و آل یاسین، ندبه و عهد و سماتم را

همین‌که باز بالاسر زیارت‌نامه می‌خواندم

ورق می‌زد زمان در من کتاب خاطراتم را

محرم‌ها حرم با دسته‌ها «چل اختران» می بود و

زنی با اشک‌هایش باز می‌آورد ماتم را

 

طواف آخرم دور ضریحش می بود و سپس از آن…

چه پایانی خوشی، در این حرم دیدم وفاتم را”

 

 

سید حمید رضا برقعی:

“سال‌ها شهر در اعماق سیاهی سخت است

روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است

نفس باغ به تکرار نیامد بالا

آفتاب از سر دیوار نیامد بالا

این که عمری فقط از سفره کپک برداری

گندم و پنبه بکاری و نمک برداری

خشکیِ باغچه‌ها روی زمین باقی ماند

سال‌ها طی شد و این شهر این چنین باقی ماند

در فراموشیِ انجیر و انار و گندم

یک دفعه او گفت نهیبی که هلا ای مردم

آب در دست اگر هست زمین بگذارید

تا خود صبح بر این خاک جبین بگذارید

از تبار گل و آیینه فردی می‌آید

«مژده، ای دل که مسیحا نفسی می‌آید»

بعد به همراه همان ابر که باران آورد

مهربانی خدا در زد و مهمان آورد

دختری آمده از ایل و تبار حیدر

از هر آنچه بنویسیم فراتر، برتر

توصیف اورا نتوان او گفت به صد منظومه

حرف های معصوم به او «فاطمۀ معصومه»

آفتابی که به سر چادری از شب دارد

جلوۀ فاطمی و هیبت زینب دارد

آفتابی‌ست که اعجاز زیاد با اوست

باد سرمست شده، عطر خراسان با اوست

شهرِ آفت زده از رنج و بلا عاری شد

برکت از در و دیوار بر آن جاری شد

از سفر آمده‌ای خستۀ راهی بانو

زنده کن وادیِ مارا به نگاهی بانو

ما اسیریم و فقیریم و یتیم ای مهتاب

دختر حضرت موسی! دل ما را دریاب

قم کویر است کویری که تلاطم دارد

چادرت را بتکان تصمیم تیمم دارد

آمد این‌گونه ولی هر چه که آمد نرسید

عشق مدام به خواسته به مقصد نرسید

که اویس قرنی هم به محمد نرسید

عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید…

قصه این می بود و به وصفش قلم ما در ماند

داغ دیدار برادر به دل خواهر ماند

ماند تا پنجرۀ باغ اِرَم وا باشد

حرم او حرم حضرت زهرا باشد

تا که ما روضۀ زیاد بخوانیم درآن

روضه‌های در و دیوار بخوانیم در‌آن…

 

فاطمه نوری:

تا آسمانت را مقداری در بر بگیرد

یک شهر باید عشق را از سر بگیرد

گنجایشت در سینۀ این خاک‌‌ها نیست

باید تو را دستان پیغمبر بگیرد

هرکس مزار مادرش را آرزو کرد

باید سراغش را از این دختر بگیرد

بانو، رهایی را نمی‌‌خواهم که ننگ است

بی‌‌جذبۀ مهرت کبوتر پر بگیرد

قلب مرا از سینه‌‌ام بردار، نگذار

دار و ندارم را کس دیگر بگیرد

دلواپس، اما دلخوشم، احتمالا که دستت

دست مرا هم لحظۀ آخر بگیرد

 

اعظم سعادتمند:

“در شهر مرا غیر شما کار و فردی نیست

فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست

یک عمر از این بام به آن بام پریدم

اکنون که به بام تو رسیدم نفسی نیست

بانو! دل دل کندن از این خانه ندارم

هر گوشۀ دنیا بپرم جز قفسی نیست

جان را که به لب آمده بستم به ضریحت

جز مرگ در این لحظه برایم هوسی نیست

ای کاش سرم گوشۀ ایوان تو باشد

آن دم که در این سینۀ تنگم نفسی نیست”

 

عباس همتی:

“مِنّی اِلَیْکِ… نامه‌ای از غربت ایران*

در سینه دارم سخن‌هایی با تو خواهرجان

ای باطنت با ظاهرت یک‌دست آیینه

سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه

هم‌پای اشکت می‌چکد تسبیحِ در دستم

هر نیمه‌شب دلتنگ یارب یاربت هستم

آن دستخط، آن آیه مکتوب یادم هست

در حجره قرآن می‌نوشتی، خوب یادم هست

هر زمان از دست زمانه غصه می‌خوردی

بغض نهانت را سوی سجاده می‌بردی

آن‌کس که قدر روح پاکت را بداند کیست؟

در هیچ‌جایی هیچ هم‌کفوی برایت نیست

در حد تعریفت ندارم سخن از این بهتر

معصومه‌ای معصومه‌ای معصومه، ای خواهر

روی جوادم را ببوس و هم‌زبانش باش

جان تو و جان جواد آرام جانش باش

من حال و روزت را به چشم خویش می‌بینم

اشک تو را مدام بیشتر از پیش می‌بینم

باید سراپا صبر شد با رسم دنیا ساخت

حتی اگر عمری جدایی بین ما انداخت

دیگر گذشت آنچه قبل،‌ بشنو از ما سپس

لاخیر فی الدنیا و مافیها… و اما سپس

ای فاطمه این‌بار هم دست علی بسته‌ست

فرجام این جریان به تدبیر تو وابسته‌ست

هجرت کن از شهر و دیار خود به این وادی

منزل به منزل بگذر از ویرانه، آبادی

هجرت هماره خیر دارد با خودش همراه

آری به حکم «مَن یُهاجِر فی سبیل‌الله…»

هر نقشه‌ای در طول این ترفند ناکام است

هجرت همان زخم است زخمی که به زمان است

چیزی نمانده بشکند تندیس باورها

با خود بیاور از برادرها و خواهرها

اسلام در دشت و بیابان سبز خواهد شد

با مقدم سادات، ایران سبز خواهد شد

هرچند هستیم از غم دیدار هم لبریز

برخیز تا تکه چه باشد خواهرم برخیز

تا باز هم روشن ببینم چشم‌هایت را

آخر رقعه می‌زنم مهر رضایت را

«الله زَیْنٌ و انا عبدٌ» مِن العُبّاد**

«فالله خَیْرٌ حافظا» پشت و پناهت باد

 

محمد جواد الهی پور:

“دل شکسته…تن خسته، آمد از در ساعت

سلام داد و مقداری مکث کرد باز به عادت

اجازه هست که در سایۀ نگاه تو باشم!؟

چه مقدار سریع رسید این سوال او به اجابت

دو قطره اشک چکید این هم از جواب سلامت

دو قطره اشک چکید این هم از جواز زیارت

نشست گوشۀ صحن و به گنبد تو نظر دوخت

برایت از خود او گفت از زمانه کرد شکایت

همین که خواست برای تو شعر تازه بخواند

سرش گرفت جنون و دلش گرفت طراوت

بلند شد وسط صحن…با چه وجد و غروری

و خواند آن غزلی را که حرف های می بود برایت:

همه فصل‌های من کنار تو بهار شد

ببین چه ساده می‌شود به عشق تو دچار شد

زیارتت بهشت را به ارمغان می‌آورد

خوشا به حال آن فردی که با تو همجوار شد

فقط برای حریم روح‌پرور تو می بود

اگر فردی در این کویر خشک ماندگار شد

یکی یکی به خاک قم چکید اشک‌های تو

در انتظار دیدن برادرت انار شد

همیشه اولین و آخرین پناه من تویی

همیشه بی قراری‌ام کنار تو قرار شد

::

قرار بعدی خود را گذاشت با تو به فردا

دلش بین حرم ماند و رفت از در ساعت”

دسته بندی مطالب

اخبار فرهنگی

اخبار فناوری

خبر های اقتصادی

خبرهای ورزشی

اخبار کسب وکار

اخبار پزشکی


منبع

پیشنهاد ما به شما

فارابی پل ارتباطی میان ایران و‌ قزاقستان است/زبان شناسی نقش به‌سزایی در اشتراکات فرهنگی دو کشور دارد

فارابی پل ارتباطی بین ایران و‌ قزاقستان است/زبان شناسی نقش به‌سزایی در اشتراکات فرهنگی دو سرزمین دارد_دلچسب

به گزارش دلچسب به گزارش خبرگزاری موج آخرین مطالب ویپ‌ها برای جوانان ریه پاپ‌کورنی هدیه …